سرخط خبرها

جایی برای ایستگاه

  • کد خبر: ۱۸۰۱۳۵
  • ۲۹ مرداد ۱۴۰۲ - ۲۰:۰۵
جایی برای ایستگاه
اگر توی ایام عید نوروز به «ماه آباد» گذرتان افتاد همه جوره هرم داغ حرار ت این رقابت را حس خواهید کرد. حساسیتش از فینال جام جهانی بین برزیل و آرژانتین هم بالاتر است.

ما بچه‌های بالا محله با بچه‌های کنار رودخانه سرهمه چیز رقابت داشتیم. اینکه می‌گویم همه چیز یعنی همه چیز به خصوص آن قدیم ترها. مثلا حاج عبدی از اهالی کنار رودخانه وقتی اول بار یک لندرور ارتشی خریده بود و آورده بود به روستا توی دهه ۳۰ چیزی نگذشته بود پدربزرگم نوحی رفته بود باغ انگوری را فروخته بود و یک فولکس آلمانی خریده بود. این کل کل‌های گاه منجر به دعوا، حالا خیلی وقت است تمام شده است، اما گاهی به نحوی خودش را نشان می‌دهد.

اوجش در مسابقه فوتبال است. اگر توی ایام عید نوروز به «ماه آباد» گذرتان افتاد همه جوره هرم داغ حرار ت این رقابت را حس خواهید کرد. حساسیتش از فینال جام جهانی بین برزیل و آرژانتین هم بالاتر است. تقریبا همه اهالی روستا حتی آن‌هایی هم که ساکن شهر هستند از یک ساعت قبل از مسابقه فرش هایشان را زیر سایه گردو‌های دور میدان پهن کرده اند و منتظرند.

از آن مهم‌تر جایزه‌ها و دست خوش‌هایی است که بزرگ تر‌های هر طرف برای بردن به تیمشان وعده می‌دهند. هر تیم که ببرد تا یک سال پادشاهی می‌کند. از تیمی که بازنده است نگویم برایتان... این رقابت به شکلی دیگر تا همین چندسال پیش در ایام محرم هم وجود داشت. یک دسته عزاداری بالا محله داشت و یک دسته هم اهالی کنار رودخانه. این دوتا همیشه سعی داشتند که خودشان را به رخ طرف مقابل بکشند در تعداد شرکت کنندگان، خرید دستگاه صوتی و...

تا اینکه سید نورا... که معروف بود به شیخ نوری؛ بزرگ و معتمد کل روستا، یک روز بزرگان دوطرف را جمع کرد و عهد گرفت که این روستا در ایام محرم فقط یک دسته عزاداری داشته باشد آن هم ذیل پرچم مسجد قدیمی روستا. از آن روز به بعد به همین منوال پیش رفت. ما یک موکب صلواتی داریم. هرسال بچه‌های تیم هردو محله آن را راه می‌اندازیم. محلش میدان روستاست. امسال، اما میدان را کنده بودند و چندکامیون خاک ریخته بودند برای سنگ فرش و نمی‌شد آنجا علمش کرد. ب

رای راه انداختنش، هرکدام از اعضای دو تیم، محله خودش را پیشنهاد می‌داد و خوب طبیعتا هیچ کدام بر همان رسم قدیمی حاضر نبود که در محله رقیب این موکب پا بگیرد. آن قدر این ماجرا بالا گرفت که رسیدیم به برگزار نکردنش. بی بی ریحان، زن مرحوم شیخ نوری که خانه اش نزدیک میدان است سرو صدای ما را شنید و نزدیک شد.

نگاهی به ما انداخت و گفت: چشممان روشن! حالا به خاطر این رقابت و چشم و هم چشمی می‌خواین موکب امام حسین (ع) رو تعطیل کنید! کی این قصه بالا و پایین تموم میشه خدا می‌دونه.

همگی سکوت کردیم از جذبه نگاه بی بی. گفت: دنبالم بیاین.  خانه اش یک سمت میدان بود. گفت: همین جا کنار باغچه ما برپا کنید. آب و ظرف و هر وسیله‌ای هم که خواستید بیاین خودتون از خونه بردارید. ایستگاه صلواتی که برپا شد بی بی با یک منقل و اسپند آمد کنار ایستگاه. طولی نکشید که بوی اسپند و دود کوچه را پر کرد.

عکس: مجید حجتی

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->